جدول جو
جدول جو

معنی هتک زدن - جستجوی لغت در جدول جو

هتک زدن
(فَ ضَ / ضِ کَ دَ)
در تداول عامه سوت زدن. صفیر زدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
هتک زدن
سوت زدن صفیرزدن
تصویری از هتک زدن
تصویر هتک زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشتک زدن
تصویر پشتک زدن
معلق وارو زدن در آب یا روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستک زدن
تصویر دستک زدن
زدن کف دو دست بر یکدیگر، دست زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتک زدن
تصویر کتک زدن
زدن کسی با دست یا چوب یا شلاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتک زدن
تصویر شتک زدن
راه رفتن در میان آب و آب را با حرکت پا به اطراف پاشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوک زدن
تصویر کوک زدن
بخیه زدن، به هم دوختن پارچه با نخ و سوزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش زدن
تصویر آتش زدن
چیزی را به آتش کشیدن و سوزاندن، افروختن آتش در چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفتک زدن
تصویر جفتک زدن
لگد انداختن ستور با هر دو پای خود، پریدن از جایی به جای دیگر درحالی که هر دو پا را به هم جفت کرده باشند، جهیدن با هر دو پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتو زدن
تصویر اتو زدن
کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروک های آن هموار شود
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
در اصطلاح لوطیان در سینه زنی بی آهنگ زدن یکی ازمردم دسته. غلط به سینه زدن که خارج از آهنگ یکنواخت دیگر سینه زنان باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ فَ یِ دَ)
پاشیدن رشحات آب یا مایعی دیگر. (یادداشت مؤلف) ، موج زدن. تموج. (یادداشت مؤلف).
- شتک زدن آب روی سنگ، ترشح و پریدن ذرات آب رودخانه و نهر، جز آن بر اثرجریان تند و سریع آن بر روی سنگها و به اطراف و حوالی. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده).
، انعقاد مایعی غلیظ بر شیئی: سر شب که شد، پدرش با کلاه تخم مرغی که دوغ آب گچ رویش شتک زده بود ازبنایی برگشت. (زنده به گور صادق هدایت ص 76 و 77، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / رَ اَ کَ دَ)
سیاست کردن. آزردن. جفا نمودن. (ناظم الاطباء). کسی را مورد ضرب (کتک) قرار دادن. (فرهنگ فارسی معین). زدن با هر چیز. زدن با دست یا چوب و امثال آن. زدن برای شکنجه
لغت نامه دهخدا
تصویری از غلتک زدن
تصویر غلتک زدن
هموار و تسطیح کردن به وسیله غلتک: بام را غلتک زد
فرهنگ لغت هوشیار
حرکتی که ورزشکاران هنگام شنا کردن در آب یا در هوا انجام میدهند معلق زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتک زده
تصویر کتک زده
آنکه مورد ضرب (کتک) واقع شده، زن روسپی ژولیده و جلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلک زدن
تصویر کلک زدن
تباهی کردن زن، حیله کردن، حقه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوک زدن
تصویر کوک زدن
بخیه زدن با دست درروی پارچه و جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتک زدن
تصویر کوتک زدن
کتک زدن، تنبیه کردن کسی را مورد ضرب (کتک) قرار دادن: (فنی را کتک سختی زدم) (یکی بود یکی نبود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزک زدن
تصویر گزک زدن
گزک زدن، تشنج و بدخیمی زخم بر اثر آب برداشتن یا عفونت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهت زدن
تصویر بهت زدن
خیره شدن شگفتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمک زدن
تصویر خمک زدن
تنبک زدن، دست زدن و اظهار شادمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک زدن
تصویر خشک زدن
خشکش زد. مات و مبهوت ماند (بسبب تعحب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوک زدن
تصویر چوک زدن
زانو زدن
فرهنگ لغت هوشیار
دست بر دست زدن برای خواندن و طلب کردن کسی، آواز دادن بدو دست باصول مقابل پا کوفتن، مطرب سازنده سرود گوی خواننده، نادم پشیمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش زدن
تصویر آتش زدن
موجب افروختن آتش در چیزی شدن سوزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشک زدن
تصویر بشک زدن
نازیدن کرشمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جامه را بوسیله اتو صاف و بی چین و کیس کردن یا در شلوار خط ایجاد کردن اتو کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جفا نمودن، آزردن ستلاندن لت زدن کوب زدن کوب زدن کسی را مورد ضرب (کتک) قرار دادن: (فنی را کتک سختی زدم) (یکی بود یکی نبود)
فرهنگ لغت هوشیار
انعقاد مایعی غلیظ بر شی: سر شب که شد پدرش که با کلاه تخم مرغی که دوغ آب گچ رویش شتک زده بود از بنایی بر گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتک زدن
تصویر پتک زدن
پتکدار
فرهنگ لغت هوشیار
سرخه زدن به ناخن مالیدن لاک. یا لاک زدن ناخن. لاک را روی ناخن مالیدن، اندودن ناخن به لاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تک زدن
تصویر تک زدن
دست بر کنار تخته نرد که کعبتین درست بنشیند، هر قسم زدن (عموماً)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتک زدن
تصویر کتک زدن
((~. زَ دَ))
تنبیه بدنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتک زدن
تصویر شتک زدن
((ش تَ. زَ دَ))
سفت شدن ترشحات مایعات بر چیزی
فرهنگ فارسی معین